در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو