یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
بودهست پذیرای غمت آغوشم
از نام تو سرشار، لبالب، گوشم
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
دریاب من، این خستۀ بیحاصل را
این از بد و خوب خویشتن غافل را
دل اگر تنگ و جان اگر خستهست
گاه گاهی اگر پریشانیم
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو