بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم