تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
هرچه را خواهی بگیر از ما ولی غم را مگیر
غم دوای دردهای ماست مرهم را مگیر..
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری