تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
با آنکه دلم شکستۀ رنج و غم است
در راه زیارت تو، ثابتقدم است
اوقات شریف ما به تکرار گذشت
مانند همیشه کار از کار گذشت
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت