الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس