«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است