غریبم، جز تو میدانم رفیق و آشنایی نیست
صدایت میزند اندوه من، جز تو خدایی نیست
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
زندان تیره از نفسش روشنا شده
صد یاکریم گاه قنوتش رها شده
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
به خون غلتید جانی تشنه تا جانان ما باشد
که داغش تا قیامت آتشی در جان ما باشد