گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست