توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس