قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس