آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما