سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟