تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟