به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم