مانده پلک آسمان در گیر و دار واشدن
شب بلندی میکند از وحشت رسوا شدن
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر