دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم