تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما