تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
آنچه در سوگ تو اى پاکتر از پاک گذشت
نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است