سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان