بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم