تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم