الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم