تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم