در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
تقسیم کن یک بار دیگر آنچه داری را
در سجدۀ خود شور این آیینهکاری را
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
هرچند درک ناقص تاریخ کافی نیست
در اینکه حق با توست اما اختلافی نیست
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
باید که گناه را فراموش کنیم
قدری به سکوت قبرها گوش کنیم
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟