علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
الشام...الشام...الشام... غربتشمار شهیدان
اندوه... اندوه... اندوه... ای شام تار شهیدان