گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش