گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش