تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت