قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت