قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
چو بر گاه عزّت نشستی امیرا
رأیت نعیماً و مُلکاً کبیرا
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت