مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش