چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش