یکی اینسان، یکی اینگونه باید
که شام و کوفه را رسوا نماید
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا