به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت