شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت