هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت