لبریزم از واژه اما بستهست گویا زبانم
حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم
با اینکه نبض پنجره در دست ماه نیست
امشب جهان به چشم اتاقم سیاه نیست
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت