نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا