شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا