سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد