از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
گرچه تا غارت این باغ نماندهست بسی
بوی گل میرسد از خیمۀ خاموش کسی
تو را در کجا، در کجا دیده بودم؟
تو را شاید آن دورها دیده بودم...
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد