قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت