تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت