بیدل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من