هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری
میکند زین دو یکی در دل جانان، اثری
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من