رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
خدایا رحمتی در کار من کن
به لطف خود هدایت یار من کن
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من