روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم
روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم