باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین