به جز دریغ، چه از دست من برآمده است؟!
مرا به غزه ببر، طاقتم سرآمده است
چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایۀ این خیمه کردهایم اقامت
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
چنان که دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو با هر بهانه میلرزد
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما